لحظه نویس



دیشب خواب درستی نداشتم  از 1:30 بامداد تا 4 و خورده ای صبح که بیخواب شدم  بالاخره خوابم برد  

در عالم رویا جعبه در دستم بود و از مکانی آشنا گذر میکردم، شخصی از منزل خارج شد و به سمتم می آمد. نزدیکتر که شد شناختمش:  برادرش بود ، با اینکه تابحال نه من و نهخ او مرا از نزدیک ندیده بود، مرا شناخت و  با فاصله ای از من ایستاد و به من زل زده بود. جعبه را که دید پرسید چرا جعبه خالیه؟  و من جواب دادم که همیشه پر بود و ازین مکان رد میشدم اما حالا خالیست.   بعد چند لحظه از من پرسید که بنا به درخواست شرکتشان میخواهد که حقوق دریافتی آشنایانش را اعلام کند ، و گفت دریافتی ات چقدر است؟    گفتم حدود 3500 تا 4 میلیون.  کمی جا خورد و انگار اولین بار بود که به این موضوع پی برده باشد.   رفت توی فکر و نیمنگاهی به من میکردو نیم نگاهی به زمین و آسمان  تکیه زده بون به دیوار.   و من هم از خواب بیدار شدم،   صدای قرآن بود و صدای اذان صبح


هنوز هم عاشق لبخندت هستم   و دوست داشتم تمام آن لحاظات پر غصه ات را که اشک میشوند  با دستان خودم پاک کنم و به آغوش بکشم.   بارها به دلم ماند بی احساس و بی تفاوت که نبودم،فقط حریم نگه داشتن در ذاتم بود 

من مطمئن بودم که تو هم مرا عاشقی 

 

 


با تو گویم که شبی

خواب دیدم که تو از فاصله ها،

آمدی و به سردی تنم جان دادی.

دیدمت در بغل خاطره ها آسودی

و من از مرز جنون تا فردا

لحظه لحظه تو را حس کردم.

من درین آتش تنهایی خویش،

سوختم اما تو انکارم کردی.

باورت نیست که من

غرق در مردابِ نومیدی ها

به امیدی که شاید برگردی،

در پسِ پنجره ی دلتنگی

بوده ام منتظرِ آغوشت

چه غریبانه تو را میخواندم

چه غریبانه تو اما میرفتی

ای که از دورترین نقطه ی شب

خبر از معجزه ی آمدنت میدادی،

کاش در رونق این فاصله ها،

تو برایم گاهی ،

شب چراغِ رَهِ غربت بودی.

اه افسوس ولی

من ندانستم قصدت

تا ابد رفتن و رفتن بوده ست. .

.

#عارف_محسنی


خیلی از حرف ها و منظور ها را از جملات سربسته می توان برداشت کرد،

نمی دونم چرا آدمها هنوز حرف های خود را سربسته می زنند  و انتظار دارند که تا تهش را بخوانی و بدانی!

مسئله اصلی اینجاست : هر منظوری که داشته باشید باید متوجه این موضوع هم باشید که قرار نیست طرف مقابل تمام سلول های مغزی شما را تجزیه و تحلیل کند تا به چندین منظور برسد و در نهایت چیزی جز سردرگمی در بر نخواهد داشت!  

منظورتان هرچه که هست! به در نگویید که دیوار بشنود!  اگر توانش را دارید بگویید آقای دیوار من می خواهم به شما تکیه کنم لطفا پشتم را خالی نکنید!

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

امیر عباس رحیمی مسیر سبز (راهی به سوی خوشبختی) قصر رمان ضمار مجله ياس تنها شامل مطالب پزشکي،بارداري،زناشويي،آشپزي،کودک مي باشد تپ سی - TAP30 - سامانه هوشمند درخواست خودرو اتوبان مغز هر چی کی بخوای برنامه نویس جدید